دانلود آهنگ بهار بهاره از حمیرا
متن آهنگ حمیرا بهار بهاره
بهار بهار امسال موقعه کار امسال
بجای جو و گندم کاشتن دار امسال
آهبهار بهار امسال
یه خونه بی غذا نیستیه سفره توش غذا نیست
جز اونا که امیرند یه آدم رضا نیست
شعر وترانه مردن شاعرا رو شمردن
شبی که عروسی داشتن بجشن گوله بردن
بهار بهار امسال
ده به دهبچه ها شون بریده دست و پا شون
نصف شباتو زندون در میارند چشاشون
یه کوچه نیست ببینی داغ جوون ندارن
این همه عاشق و اونجا نام و نشون ندارن
بهار بهار امسال
از اون همه قشنگیهاخبر نیست وطن نگو اونجا دیگه وطن نیست
وطن نگو اونجا دیگه وطن نیست
تو کوچه هاش چوبه داره اونجا آدم کشی خودشیه کارهاونجا
بهار بهار امسال
برابریبرادریدروغه تو صف مردنم بری شلوغه
منبر و مسجدمثل قبله گاه ارزش جونقیمت پر کاه
هیشکی به فکر هیشکی نیستعجیبه
آدم تو آب وخاکشم غریبه
بهار بهار امسال
قوم مغولاومده باز دوبارهیخ زده مغز مردم بیچاره
آفت طاعون زدهجالیزارو با نعش مردم می سازن دیوارو
نه راه پس داریمنه راه پیش حرف بزنیهمونجا کشته میشی
بهار بهار امسالموقعه کار امسال
بجایجو و گندمکاشتن دار امسال
بهار بهار امسالبهار بهار امسال آهبهار بهار امسال
سر پنجه به چشمانم بگرفتم و بستم چشم
پیشانی خود پنهان بر پنجه خود کردم
تا داغ شکستم را از خلق کنم پنهان
اما تو که می بینیاما تو که می دانی تنها ترم از تنها
ای یاور بی یاران این دست من واین دست من واین توبس کن دیگر
این بازی آخر به چه می نازیخود می شکنی آسانهر چیز که می سازی
یک تن بود از ما تو ای رهبر گمراهانیا می کشیم با خود یا می کشمت آسان
نه صبح جلا دارد نه سینه صفا دارداندوه غروبی نیستامید به فردا چیست
امشب غم و فردا غم بی عشقم و بی عالمتنها ترم از تنها
ای یاور بی یاراناینک من و اینک تو داد دل من و بستان
از صفحه این گیتیمحوم کن و پاکم کن تا با تو در آمیزم تا با تو درآمیزم خردم کنخاکم کن
خدایا کفر میگویم پریشانمپریشان
چه میخواهی تو از جانم نمی دانمنمی دانم
مرا بی آنکه خود خواهم مرا بی آنکه خود خواهم
اسیر زندگی کردی تو مسئولی خداوندابه این آغاز و پایانم
من آن بازیچه ای هستم من آن بازیچه ای هستم
که می رقصم به هر سازتتو می خندی
به این چشمان گریانم
نه در مسجد نهمیخانه نه در دیری نه در کعبه
من آن بید م که می لرزم دگر بر مرگ ایمانم
خدایینا خداییهرچههستیغافله ای یارم
که من آن کشتیکه من آن کشتی بشکسته ایدر کام طوفانم
تویی قادرتویی مطلقنسوزان خشک وتر با هم
که من فریاد ز نسلی آسی و قومی پریشانم